سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زبان خردمند در پس دل اوست ، و دل نادان پس زبان او . [ و این از معنیهاى شگفت و شریف است و مقصود امام ( ع ) این است که : خردمند زبان خود را رها نکند تا که با دل خویش مشورت کند و با اندیشه خود رأى زند ، و نادان را آنچه بر زبان آید و گفته‏اى که بدان دهان گشاید ، بر اندیشیدن و رأى درست را بیرون کشیدن سبقت گیرد . پس چنان است که گویى زبان خردمند پیرو دل اوست و دل نادان پیرو زبان او . ] [نهج البلاغه]
به تو می اندیشم
خسته دل
  • نویسنده : ................................:: 86/5/25:: 4:45 عصر

  • نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    انتظار خیالی
  • نویسنده : ................................:: 86/4/3:: 12:14 عصر
  • تو آشناترین برای من بودی وتنها باده عشقم که از جام نگاهت سیراب می شدم دریغ که در یک غروب بی انتها بار سفر بستی ورفتی.خاطراتمان را در کوله بارت گذاشتی وعزم سفر کردی،هرچه نگاهت کردم ،هرچه صدایت کردم،هرچه فریاد کشیدم،هرچه برسروسینه کوفتم و نامت راباهزارآرزوبرزبان آوردم،خاموش نگاهم کردی ورفتی.

    آنروزغنچه های بغض در گلویم شکفت وآسمان ابری چشمانم بارانی شد،آنروز پرزدی ورفتی وپیش از آنکه تو راببویم در میان نگاه مبهوتم پرپرشدی،وغمی به وسعت دریا دروجودم طوفانی شد شاید یک روز وقتی که من تنها در دشت غروب ،خورشید را تماشا کنم از پشت تپه ها یک سبد پر از یاس و نرگس پیدا شوی من هر شب دعا می کنم که تو هر چه زودتر از مهمانی فرشتگان خدا باز گردی،من هر روز صدای گامهایت را می شنوم که از آسمانها می ای.

    ای کاش بیایی،نه برای پرندگان رها شده از قفس غربت،بلکه برای دل تنها و عریان من......

    به یادفاطمه گل پرپر شد

    روحش شاد ویادش گرامی


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    ای کاش
  • نویسنده : ................................:: 86/4/3:: 12:0 عصر
  • فردا و دیروز با هم دست به یکی کردند،دیروزبا خاطراتش فریبم داد،فردا با وعده هایش من را خواب کرد ،وقتی چشم گشودم امروزگذشته بود،ای کاش یا آشنای ها نبود یا جدای هااماافسوس که آشنایی حادثه است و جدای یک قانون.ای کاش یا عشق نبود یا غربت وهجران،اما افسوس که عشق سخت است و هجران امتحان الهی،آدم ساده با هم آشنا می شوند و بهم انس می گیرندو بعد از مدتی باهم بودن سخت جدا می شن،این رسم وبازی روزگار است ،آدم ها از زمانه دلگیر می شون ،ازروزگاربیزار،از آشنای هاپشیمون و از جدایی پریشون. 
    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    دل سوختگی
  • نویسنده : ................................:: 86/4/3:: 11:50 صبح
  • اشک می ریزم درسکوت شب بی ستاره

    ازغبار غم وغصه های جنگل تاریک زندگی

    در طوفان بیابان بی کسی

    در دریای پرموج بی رحم این گیتی

    چه تلخ است تنهای در کلبه از عشق سوخته

    چه بی معنیست زندگی در روزگار دل سوختگی

    چه بی مهر است دل بدون دل دار

    چه سخت است دل کندن از یار

    وچه غروب است غروب بی طلوعی

    چه بی ستارست شب تلخ جدای

    چه بی نور است شمع بی پروانه ای

    آه چه تلخ است سکوت تنهایی

     


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    ---------------------------------------------------
     RSS 
    خانه
    ایمیل
    شناسنامه
    مدیریت وبلاگ
    کل بازدید : 58936
    بازدید امروز : 5
    بازدید دیروز : 2
    ............. بایگانی.............
    بهار 1387
    پاییز 1386
    تابستان 1386
    بهار 1386
    پاییز 1385
    تابستان 1385

    ..........حضور و غیاب ..........
    یــــاهـو
    ........... درباره خودم ..........
    به تو می اندیشم
    ................................

    .......... لوگوی خودم ........
    به تو می اندیشم
    .......لوگوی دوستان ........

    ............. اشتراک.............
     
    ............ طراح قالب...........